دیدن تصاویر و ویدئو های سیلاب های جاری در شهر های ایران و آسیب های فراوان به جان و مال مردم بی گناه در چند روز اخیر برای همه ما ناراحت کننده بوده است تا چه رسد به حجم و شدت رنجی که به خود آسیب دیدگان این بلای طبیعی وارد آمده . فقط یک سیل زده درد و رنج ویرانی را با تمام وجودش احساس میکند.
نمونه سیل های سنگین در دنیا زیاد شده اند و هر سال به تعداد و شدت آنها افزوده می شوند. دانشمندان و محیط شناسان مدت هاست که هشدار داده اند که این نوع سیل ها، طوفان ها، گرمای بی سابقه در بعضی مناطق و در آینده بالا آمدن سطح آب دریاها و حتی فرو رفتن کشور های جزیره ای کوچک نتیجه تغییرات اقلیمی و گرم شدن زمین هستند
بشریت بطور کل و دولتها و نهاد های تصمیم گیری در دنیا باید از هم اکنون در فکر مشکلات فعلی آسیب دیدگان امروز، فردا و آینده زمین باشند. امروز بعضی از کشورهای صنعتی در توهم قیاسی کذایی به نام رشد اقتصادی مانند مرغ سر کنده به پیش می روند و با شدت هر چه تمام تر به تولید بی رویه کالا های غیر ضروری از وسایل کم کیفیت یک دلاری گرفته تا اتومبیل های چند میلیون دلاری مشغوند و انسان نیز از یکسو با رویکرد روزمره گی و بی تفاوتی نسبت به رنج همنوع و عاقبت زمین و از سوی دیگر با نا خود آگاهی، خود را به ماشین مصرف این کالا ها تبدیل کرده و خلاصه اینکه همه با هم به سوی آن می رویم که سیاره را به ویرانه ای برگشت ناپذیر تبدیل کنیم. ازطرف دیگر امروز سکوهای سیاست دنیا به جای آنکه از هم اکنون چاره ای برای عواقب مخرب، فاجعه بار و ویرانگر تغییرات اقلیمی در آینده بیندیشند، در بگو مگو های کوته فکرانه و درگیری های ابلهانه سیاسی مشغول هستند و از طرف دیگر بخش عمده ای از منابع ملی و اقتصاد خود را صرف ساخت، فروش و خرید تجهیزات نظامی و سلاح های مرگ بار برای کشتن همنوع خود و تهدید سیاره می کنند. در اینجا نقل قولی که آن را به سرخپوستان قاره آمریکا نسبت می دهند نشان می دهد که انسان امروزی با تمام دانش و تکنولوژی خود، راه گم کرده است.
“انسان زمین را از اجداد خود به ارث نمی برد بلکه از نسل های بعدی به امانت می گیرد”
دریغ که بشریت حتی از داستان های اسطوره ای و دینی خود مانند طوفان نوح نیز درس عبرت نمی گیرد و نه نیز از مردان خرد خویش
پس آنگاه زمین به سخن درآمد
و آدمی، خسته و تنها و اندیشناک بر سر سنگی نشسته بود،
پشیمان از کرد و کار خویش.
و زمین به سخن درآمده با او چنین میگفت:
به تو نان دادم من و علف به گوسفندان و به گاوان تو،
و برگههای تره که قاتق نان کنی
انسان گفت: میدانم
پس زمین گفت: به هرگونه صدا من با تو به سخن درآمدم،
با نسیم و باد و با جوشیدن چشمهها از سنگ،
و با ریزش آبشاران و با فرو غلتیدن بهمنان از کوه،
آنگاهکه سخت بیخبرت مییافتم، به کوس تُندر و ترقه طوفان
انسان گفت: میدانم میدانم، اما چگونه میتوانستم راز پیام تو را دریابم؟
پس زمین با او، با انسان، چنین گفت
نه خود این سهل بود که پیامگزاران نیز اندک نبودند…
گناه من همه آن بود که زیر پای تو بودم
تا از خون من پرورده شوی،
به دردمندی دندان بر جگر فشردم،
همچون مادری که درد مکیده شدن را،
تا نوزاده دامن خود را از عصاره جان خویش نوشاکی دهد
تو را آموختم من که به جُستوجوی سنگآهن و روی، سینه عاشقم را بردری،
اما تو روی از من برتافتی،
که آهن و مس را از سنگپاره کشندهتر یافتی که هابیل را در خون کشیده بود
و خاک را از قربانیان بدکنشیهای خویش بارور کردی…
احمد شاملو